لز من و م
سلام اول از همـه يك چيزي بگم كه همـه اسم ها رو مستعار انتخاب كردم.اسم من نيلوفره و دانشجوي سال دوم رشته كامپيوتر هستم اين جريان رو كه براتون تعريف ميكنم تابستان سال قبل اتفاق افتاد ( اون موقع من 20 سالم بود ) اونسال وقتي كه امتحان ها تموم شد و معلوم شد كه من از هيچ درسي نيفتادم از اصفهان راه افتادم بـه طرف خونـه (شيراز) اولين كاري كه كردم رفتم حموم بعد از شستن خودم وقتي كه خواستم بيام بيرون يك فكري بـه ذهنم رسيد و چون خيلي حشري بودم و چند مدتي بود كه خودم رو ارضا نكرده بودم قبول كردم كه اجراش كنم كوچيكم (كه 6 سال از من كوچيكتره ) رو صدا كردم كه بياد پشتم رو كيسه بكشـه غرغر كرد كه بـه *شـهروز*(برادر كوچيكم كه اونم 4 سال از من كوچيكتره) بگو از سر نارضايتي داد زدم:ـ ببين اين بي ادب چي ميگه! اونم با صداي گرمي گفت شقايق ببين ت چي مي گه. لز منو مادرم از صداي كليد كه توي درون چرخيد فهميدم كه داره از اتاقش ميآد بيرون سريع رفتم سراغ ژيلت كنار آيينـه صداي غرغراي شقايق بيشتر حشريم ميكرد وقتي كه درون زد و در رو واسش باز كردم سر جاش خشكش زد آخه قبلا بهش اجازه نداده بودم كه حتي با شرت و سوتين منو ببينـه ولي الان جلوش وايساده بودم يك لحظه حس كردم كه شـهروز داره زير چشمي منو نگاه مي كنـه واسه همين خودمو كشيدم پشت درون و گفتم:هوي نره غول خجالت نمي كشي منو ديد ميزني ؟ يك چيزي بهش بگو توهم بيا تو ديگه يخ زدم واسه اينكه شقايق خودش رو ريلكس نشون بده گفت كيسه ات كجاست؟ از لرزش صداش فهميدم كه حول شده گفتم: لز منو مادرم كيسه واسه چته؟ بيا اينو بگير و ژيلت رو دادم دستش بيا اينحا مي خوام پشمام رو واسم خطي بزني دست خودم ميلرزه خراب ميشـه گفت:ولي تو كه گفتي بيام كيست بكشم! گفتم:پس بايد ميگفتم بيا پشمم رو مرتب كنم ژيلت رو بهش دادم و بهش گفتم شلوارت رو درون بيار خيس نشـه گفت:خيس نميشـه خيلي حواسش بود كه دستش رو روي لبه هاي اونجام نزاره وقتي كه داشت موهاي اضافي زير رو ميزد خودم رو رو دستاش مي مالوندم تو همين حال بودم كه ترشحاتم روي دستاش سرازير شد از خجالت سرخ شده بود وقتي دستش رو اورد بالا حسابي لزج شده بود اروم گفت شير اب رو باز كن من دستم كثيفه (راستش خيلي تو اين كارا بي استعداد بود) وقتي كه دستش رو شست از حموم رفت بيرون و من هم بعد از يك دوش گرفتن حولم رو پوشيدم و اومدم بيرون وقتي كه شـهروز منو ديد پوزخند معني داري زد و گفت اينو چي كار كردي اينقد رنگ و روش سفيد شده بود گفتم بـه تو چه پر رو رفتم تو اتاق كه لباس بپوشم كه شقايق پشت كامپيوتر نشسته بود رفتم سروقت كمد لباسام و يك سوتين برداشتم حوله رو از تنم درون اوردم رفتم پيشش و اونو بهش دادم گفتم بيا اينو برام ببند يكم روي صندللي جا باز كرد كه بشينم خودم رو بهش فشار مي دادم ولي اون امتنا ميكرد و خودش رو عقب مي كشيد بعد از اون لباس هام رو پوشيدم و از اتاق رفتم بيرون ديگه گذشت که تا فردا شب كه داشتيم سريال ميديديم كه اون دستش تو شرتش بود( كار هميشش بود يعني هر وقت بيكار مي شد يا بـه چيزي دقت ميكرد همين كار رو ميكرد بهش گفت: دستت رو درون بيار اونم گفت اخه ميخاره شـهروز بهش نگاه كرد و زيرجوري كه نشنوه گفت: هميشـه ميخاره مگه نـه ؟ شقايق جواب نداد و سرخ شد منم از فرصت استفاده كردم و گفتم : بابا شـهروز چرا اينقدر تو كارايه ما دخالت مي كنـه بهش يك چيزي بگو خلاصه اون شب واسه شـهروز بـه جهنم تبديل شد كه كلي كتك خورد وقتي كه همـه خوابيدن يعني همـه جز من منم رفتم تو اتاق پشت كامپيوتر نيم نگاهي بـه شقايق كه رو تختش خوابيده بود انداختم و تو سايت هاي شروع كردم بـه گشتن بعد از نيم ساعت احساس كردم يك نفر بغلم كرده از سينـه هاي كوچيكش فهميدم كه شقايقه دستم رو گذاشتم رو دستاش و رو بـه جلو كشيدمش گفتم چيه؟ مـهربون شدي روي پاهم نشست و گفت : تنـها تنـها چرا صدام نكردي منم سايتاي خوبي بلدم گفتم که تا تو اينجايي چرا سايت؟ نخودي ليخندي زد و گفت بعد تو که تا كامپيوتر رو خاموش ميكني منم حاضر ميشم وقتي كه كامپيوتر رو خاموش كردم بـه شـهواني ترين شكل ممكن ديدم كه روي تخت خوابيده اولين بار بود كه اينجوري ميديدمش سينـه هاش كوچيك بودن يكم تپل بود و حسابي كسش پشمالو بود ( تازه فهمبدم كه چرا اينقدر دستش تو شرتشـه و ميگه ميخاره ) لباس خواب و مو درون اوردم و رفتم كنارش اول همـه يك( كه بلد نبود ) ازش گرفتم بعد شروع كردم گردنشو خوردن اونم داشت با موهاي من بازي مي كرد سينـه هاش با اينكه كوچيك بود ولي حلاليش قهوهاي بود و قطرش زياد بود شروع كردم بـه خوردنش آه و نالش بالا گرفت گفتم خره آروم ! بلند ميشنا راستي سوتينم رو باز كن بعد از روش اومدم پايين و اون اومد روي من وقتي كه سوتينم رو باز كرد خودش رو بهم فشار مي داد انگشتش رو با اب دهنش خيس كرد و گذاشت روي پشتم و يهو كردش تو گفتم: مثل اينكه زياد فيلم مي بينيها آروم تر بعد 10دقيقه كه انگشتش رو عقب و جلو ميكرد و لاله گوشم رو مي خورد از روم بلند شد و به حالت 69 (دوستاني كه نميدونند حالتيه كه سر من بين پاهاي اونـه سره اونم بين پاهاي منـه وقتي كسش رو از نزديك ديدم حسابي حشري شدم كسش كوچيك و ناز بود و گوشتاي اضافيش از بين لبه هاش بيرون زده بود آروم شروع كردم بـه ليس زدنش با انگستام لبه هاش رو باز كردم و بلوكش () رو با زبونم بازي ميدادم از اين كارم حسابي خوشش اومده بود چون خودش رو خيلي بهم مي چسبوند اين كار رو بـه صورت حرفه اي انجام ميدادم ولي اون خيلي ناشي بود و كسم رو توي دهنش گرفته بود و با ولع مي خورد و حتي چند بار هم گازش گرفت چند دقيقه اي همين طوري گذشت كه گفت ميخوام پستونات رو بخورم بر خلاف بقيه كاراش اين كارش رو خيلي بلد بود منم با دست كسش رو بازي ميدادم كه از صداهاش ونفس نفس زدناش و خودش رو بـه من فشار ميداد فهميدم داره ارضا ميشـه از رو خودم بلندش كردم و با زبون كسش رو نوازش كردم كه يدفه ترشحاتش پخش شد توي صورتم وقتي برگشت و منو ديد از خجالت چشماش رو بست منـهم كه از بوش حالم داشت بهم ميخورد رفتم و با دستمال كاغذي صورتم رو پاك كردم و دو زانو رفتم روي سرش و كسم رو فشار دادم روي دهنش كه فهميد و شروع بـه خوردن كرد واسه خودم خيلي عجيب بود كه چرا دير دارم ارضا ميشم بلند شدم و كونم رو كردم طرفش كه اون با انگشت افتاد جونش و بلاخره منو ارضا كرد بعد بلند شد و لباساش رو پوشيد منم كه حال نداشتم فقط دامنمو پوشيدم و رفتم روي تختم و اونم اومد روي تخت من و تا صبح توي بغلم خوابيد صبح با صداي التماس هاي شقايق از خواب پ پتو بـه طور كامل از روم رفته بود كنار يكم كه دقيقتر شدم ديدم كه شـهروز تو اتاقمونـه و شقايق پاهاش رو گرفته و نميزاره از جاش تكون بخوره شقايق كه بغضش تركيده بود گفت نيلو بيا راضيش كن نره بـه كسي چيزي بگه از جام بلند شدم و به شقايق گفتم ولش كن يدفعه يادم افتاد كه فقط دامن پامـه و همـه چيز رو خراب كردم شـهروز كه بـه نظر ميرسيد ميخواد انتقام ديشب رو بگيره بـه سينـه هاام نگاهي انداخت گفت: همديگه رو كبود كردين حالا ميخواي بـه كسي نگم؟ بعد بايد با منم آش آش كني! با تموم قدرتم دوتا زدم تو گوشش خواست كه بره بيرون بازوش رو گرفتم و گفتم من همـه چيز رو مي دونم يعني شيوا همـه چيز رو بهم گفته ( شيوا دوست دبيرستانيم بود كه با شـهروز دوست شده بود و وقتي كه شـهروز تقاضاي سكس ازش كرده بود باهاش قهر كرده بود ) با شنيدن اسم شيوا سرجاش خشكش زد گفتم اگه زيپ دهنت رو نكشي منم لوت ميدم حالا گم شو بيرون. لز منو مادرم اون رفت بيرون و به هيچ كس چيزي نگفت وقتي چشمم بـه شقايق افتاد كه دار گريه ميكنـه بلندش كردم و رو تخت گذاشنمش و در رو قفل كردم سرش رو تو سينم فشردم و دلداريش دادم ميدونستم كه وقتي كه برم شقايق از بعد شـهروز بر نمياد و پودش هم از همين ميترسيد اون روز وقتي كه بابا از سر كار اومد رفتم پيشش و ازش خواستم كه شقايق رو تو يكي از دبيرستان هاي اصفهان ثبت نام كنـه و بياد خونـه من (چون من دانشگاه آزاد مي رفتم با يكي از دوستام خونـه اجاره كرده بودم ) گفتم كه خودم هم مواظب رفت و آمدش هستم و تو درساش كمكش ميكنم خلاصه با كلي چونـه زدن پدررو مادرم قبول كردن و قرار شد كه شقايق از دوم دبيرستان بـه بعد پيش من بمونـه خودش هم از شنيدن اين خبر كلي خوشحال شد خلاصه اون سال 3 نفري( من و شقايق ودوستم ) يك خونـه نزديك دبيرستان شقايق كرايه كرديم اول دوستم ناراحت شد و فكر كرد كه ديگه نمي تونيم با هم لز داشته باشيم ولي وقتي جريان رو فهميد خيلي خوشحال شد و شقايق رشته نقشـه كشي معماري رو انتخاب كرده بود ميترا (هم خونـه ايمون) كه اين رشته رو توي دانشگاه مي خوند ميتونست كه بهش كمك كنـه شقايق هم خيلي زود با اون صميمي شد و از اون بـه بعد هر شب سه تايي با هم لز داريم
، لز منو مادرم




[جیگر طلا - [Jigar-Tala]: لز من و م لز منو مادرم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 07 Aug 2018 15:12:00 +0000